جناب آقای شمس الدین محمد حافظ شیرازی
با سلام و احترام
با توجه به احتمال تهدید وتحدید بیش از پیش آزادی توسط عناصر افراطی مخالف آن ، لازم دیده شد حضرت عالی در دیوان خود تصمیمات ذیل را انجام دهید. باشد که در فرصتی بهتر اندک اندک نسخه مجوز گرفته از این وزارتخانه به نسخه اصل بدیل تر شود.
1-لطفاً در مصراع « دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود »! اگر امکانش هست « که هست ! » این دست مورد نظر را از روی ساعد بر دارید و بگذارید یک جای دیگر که مسئله ساز نباشد .
2- در مصراع « صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن » اگر بگویید « قدحی پر ز آب کن » مسلماً بهتر و به صواب نزدیکتر است . حتی با توجه به صبح بودن ، می توان از عبارت « قدحی پر ز چای کن » هم سود جست .
3- مصراع « فدای پیرهن چاک خوبرویان باد » به طور کلی حذف گشته تا مصراع دیگری جایگزین آن گردد. مثلاً می توانید از عبارت «فدای مش حسن و خاک سبزه میدان باد» استفاده نمایید .
4- به جای بهره بردن از برخی ابیات گزنده و تعبیرات زننده که در دیوان جناب عالی کم نیست می توانید از عبارات لطیف تر و بی مورد تر استفاده کنید . مانند مورد زیر که برگردان یکی از ابیات معروف شماست:
«شاهد شهر بین که چون شام شلیل می خورد
شام شبش زیاد باد آن شکموی با شرف »
5-لطفاً پس از مصراع « شاهدان گر دلبری زین سان کنند » مصراع دوم را به این نحو اصلاح نمایید که : « رخنه های خانه را سیمان کنند».
……..
……..
……..
9731-مصراع «که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود » را به صورت « که دست در دهنش جز به زور زر نرود » مجدداً تحریر نمایید.
9732-منتهای منّت است اگر پس از اصلاحات فوق ، در باقی ابیات « اگر چیزی مانده باشد » به جای لفظ « شراب » از واژه آب و سایر مشتقات آن همانند : آب معدنی ، آب میوه ، نوشیدنی و غیره… استفاده نمایید . همچنین در ازای واژگان «قدح » و «کاسه » نیز اگر از لیوان به مقـتضای وزن و قافیه استفاده کنید بهتر اسـت . هر جا درباره دلبران و شاهـدان هم اظهار نظر می فرمایید قبل از آن حتماً قید بفرمایید که : « به چشم خواهری » . بدیهی است که هر جا درباره شیرین پسران و مغبچگان و امثال ذلک هم اظهار نظر فرموده اید ادای لفظ «به چشم برادری» را حتماً از خاطر شریف نبرید! امید است با اصلاحات فوق ، گزک به دست مخالفان آزادی که از شکستن هیچ کاسه ای به امید یافتن نیم کاسه ای دریغ ندارند نیفتد ودر آینده ای نزدیک با حذف گام به گام ملاحظات 9732 گانه فوق ، نسخه بدیل تر به اصل واصیل تر از بدل ، در اختیار ادب دوستان وادب پژوهان عزیز و ارجمند قرار گیرد.
برگرفته از مجله گل اقا
عباس افندی، پدربزرگ ابومازن، در پی ادعای خدایی باب و اعدام وی، با همکاری انگلیسیها از ایران گریخت. وی همچنین در سفر به سوییس، در کنفرانسهای صهیونیستی از جمله کنفرانس «بال»در سال 1911 میلادی حضور یافت و پس از آن، رحل اقامت در شهر حیفا افکند تا بهاییت را در این سرزمین گسترش دهد.
پایگاه خبری عرب تایمز با انتشار گزارشی تحقیقی، از ریشه بهایی و عقاید صهیونیستی محمود عباس ملقب به «ابومازن»، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین پرده برداشت.
به گزارش خبرگزاری «انتخاب»، این پایگاه خبری با اشاره به این که فرقه ضاله بهاییت، فرقه ای خارج از اسلام و در واقع خواهرخوانده صهیونیسم جهانی است، نوشت: بهاییت، صهیونیسم و فراماسونری که به فساد عقیدتی و ترویج گمراهی شهره اند، هر سه از یک آبشخور نشأت می گیرند که هدف اساسی هر سه فرقه، کفر، جنگ با اسلام و خدمت به یهود است.
این گزارش که به قلم «عیدی ابو جمره» نگاشته شده است، با بیان این که فرقه ای که ابومازن پیرو آن است، فرقه ای است که اسلام را منسوخ و شریعت را باطل می داند، آورده است:فرقه بهاییت، قیامت، برانگیختن مردگان، بهشت و جهنم را انکار می کند و بی حجابی زن و اشتراک در زنان و اموال را جایز می شمارد. بهاییها همچنین خاتمیت پیامبر اکرم(ص) و حج را قبول ندارند و به جای انجام اعمال حج در مکه، قبر «بهاءا...»در شهر صهیونیست نشین حیفا را که پایتخت بهاییهای جهان به شمار می آید، طواف می کنند
عرب تایمز با اشاره به این که نماز بهاییها 9 رکعت است، می افزاید: این فرقه، امتداد طبیعی فرقه «بابیت» به شمار می آید که در سال 1260 هجری قمری زیر نظر استعمار شوروی و یهودیان بین المللی با هدف فاسدسازی عقاید اسلامی و تفرقه در میان مسلمانان و نیز بازداشتن آنها از مسائل اساسی گسترش یافت.
این گزارش می افزاید:گردهمایی بزرگ بهاییها در سال 1968میلادی همزمان با تأسیس رژیم صهیونیستی در قدس اشغالی برگزار شد که در آن، بر ارتباط مستحکم فرقه بهاییت و صهیونیسم تأکید شد و در اختتامیه آن نیز اعلام شد که صهیونیسم و بهاییت، مکمل یکدیگرند و در بیشتر نقاط، اشتراک دارند.
پایگاه خبری عرب تایمز در ادامه، به ریشه خانوادگی ابومازن پرداخته و با بیان این که نام اصلی وی «محمود میرزا عباس» است، می نویسد: محمود میرزا عباس، از خانواده ای کاملاً بهایی متولد شد و «عباس افندی» که پدربزرگ اوست، جایگاه بزرگ در میان بهاییها دارد. خانواده وی در پی افزایش فشارها بر بهاییها، ایران را ترک کردند. عباس افندی اول، جد محمود عباس که ملقب به «عبدالبهاء» بوده، از مهمترین شخصیتها در تاریخ فرقه بهاییت به شمار می آید.
این پایگاه در ادامه آورده است: محمود عباس، یک ماه پیش از در اختیار گرفتن ریاست تشکیلات خودگردان فلسطین، پیروی خود را از فرقه بهاییت تکذیب و تأکید کرد که یک مسلمان سنی مذهب است و هنگامی که خبرنگار یکی از روزنامه ها در نشستی خبری در اردن، از وی درباره ریشه بهایی اش سؤال کرد، وی موساد را عامل گسترش این شایعات اعلام کرد، اما فعالان فلسطینی همان زمان اثبات کردند که محمود میرزا عباس، متولد شهر صفد در سال 1939میلادی است و پدری ایرانی و مادری فلسطینی داشته است و نام وی در سال 1948میلادی و روز نکبت به عنوان یک پناهجوی فلسطینی در آژانس امدادرسانی ثبت شده است.
عرب تایمز با اشاره به این که شبکه تلویزیونی الجزیره در تاریخ ششم نوامبر سال 2004 میلادی در برنامه «پرونده هفتگی» به ریشه های بهایی ابومازن اشاره کرده و آن را عامل کاهش احتمال دستیابی وی به ریاست تشکیلات خودگردان ذکر کرده است، نویسنده این گزارش در پایان تصریح کرده است:اکنون شاید بتوان علت روابط صمیمی ابومازن با صهیونیستها و بوسه های آتشین او بر گونه های مقامات رژیم صهیونیستی و چراغ سبزهای وی برای حمله این رژیم به نوار غزه را دریافت
«فراتر از سیاست»
داستان «هاشمی ها» را از کجا باید آغاز کرد؟ این خاندان ذی نفوذ در ساختار جمهوری اسلامی از چه زمان رخ می نماید؟ اصلا چه شد که برخلاف بسیاری دیگر از روحانیون باسابقه در انقلاب، خاندان هاشمی چنین گسترده و تقریبا با تمامی اعضای خود در عرصه سیاسی به صحنه آمد؟ حال آن که از میان هسته اول روحانیون نزدیک به امام خمینی(ره) در سال های قبل از انقلاب، تنها هاشمی رفسنجانی است که هنوز فعال است و همواره نیز در عالی ترین سطح قدرت و به عنوان نفر دوم نظام شناخته می شده است. شاید بتوان گفت که هاشمی با وجود همه ارتباطات خود در سطوح مختلف سیاسی، مذهبی و حتی نظامی همواره خود را به نوعی «تنها» احساس کرده است. احساسی که شاید ناشی از بی اعتمادی او به کارکرد نهادهای سازمان یافته ای چون احزاب سیاسی و حتی تشکل های روحانی بوده است. چنان که هاشمی رفسنجانی به رغم عضویت در حزب جمهوری اسلامی در دهه اول انقلاب و جامعه روحانیت مبارز در ادامه آن، هیچ گاه نخواسته در قامت چهره ای حزبی و تشکیلاتی ظاهر شود و حتی در زمان انتخابات همواره در قامت «چهره ای فراتر از جناح ها» ظاهر شده است. روشی که البته هم منافع و هم مضراتی را برای او به دنبال داشته است. به عبارت روشن تر می توان گفت که برای مدتی نسبتا طولانی هاشمی کوشیده «خانواده» را جایگزین حزب سازد و از این رو، با وجود برآمدن احزابی نزدیک به وی همچون کارگزاران سازندگی در دهه اخیر، وی از جایگاه «پدر معنوی» به آنان نزدیک تر نشده است و ظاهرا همواره تصمیمات خانوادگی را بر توصیه های فرزندان حزبی اش ترجیح داده است. چنان که در انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم، فیلم تبلیغاتی هاشمی به روشنی نشان می داد که وی چگونه به مرحله تصمیم رسیده است. صدایی نگران و لرزان از هاشمی که پس از طرح نظر خود از خانواده اش یک به یک می پرسید: «عفت؟ ... محسن؟ فائزه جان؟ فاطمه؟ آقامهدی؟». نام هایی که هر کدام در عرصه سیاسی ایران، دوره ای داشته اند. از «عفت مرعشی» همسر هاشمی سخن زیاد گفته شده و از نقش موثرش در تصمیمات شوهر سخن ها رفته، اما او به شکلی آشکار هیچ گاه در حوزه سیاست به میدان نیامده است. چندباری هم که نام او آمده، در حدی است که هاشمی از آمد و رفت هایش در لحظه های بحران به منزل گفته و نگرانی ها و تلاش هایی که عفت مرعشی در صیانت از موقعیت و حتی سلامت شوهر داشته است.امری که اوج آن در ترور هاشمی در سال 60 بود که اگر به قول هاشمی «مجاهدت عفت» نبود، اینک او در جمع رهبران سیاسی شهید در صدر انقلاب جای داشت.در دهه اول انقلاب هم، او در بحث های درون خانوادگی و زنانه راس حکومت نقش فعالی داشته و اخباری هم از این بحث ها در خاطرات هاشمی منعکس شده است. برخلاف چهره غیر سیاسی عفت پسرعمویش «حسین مرعشی» به نسبت خاندان هاشمی، چهره ای سیاسی و تشکیلاتی است. مرعشی ها خانواده ای از سادات هستند، که اصالتا اهل منطقه شوشتر خوزستان هستند، اما از چند نسل قبل تر از تولد عفت و حسین، این خاندان راهی کرمان شدند و در آنجا اسکان یافتند تا با پیوند یافتن با یکی از متولدان روستای نوق بهرمان در رفسنجان، خاندان موثر هاشمی ها را شکل دهند. حسین مرعشی با استانداری کرمان در زمان دولت هاشمی بود که برای همشهری ها و هم استانی هایش شناخته شد. اثرات روشن و مثبت دوران سازندگی برای کرمانی ها باعث شد او دو دوره پیاپی رای مردم کرمان را به دست آورد و نماینده مجالس پنجم و ششم شود. او در مجلس پنجم سخنگوی مجمع حزب الله بود که اقلیت موثری متشکل از نیروهای چپ خط امام و کارگزاران را شامل می شود. در مجلس ششم هم در ابتدا ریاست فراکسیون حزب کارگزاران را بر عهده داشت، اما در نیمه عمر مجلس، به دعوت «سیدمحمد خاتمی» به معاونت او در سازمان میراث فرهنگی و گردشگری رفت و ریاست فراکسیون را به «علی هاشمی» برادرزاده هاشمی رفسنجانی سپرد. علی فرزند «قاسم هاشمی» برادر هاشمی بزرگ است که در سال 1357 در حادثه ای در جاده ساوه جان سپرد . قاسم قبل از مرگ، مدیریت فعالیت های اقتصادی هاشمی و موسساتی چون سالاریه قم را برعهده داشت. دیگر برادر هاشمی که از دو برادر دیگر کوچک تر است «محمد» نام دارد و برخلاف قاسم شناخته شده است. محمد هاشمی از همان نخستین سال های پس از انقلاب در دستگاه دولتی مسئولیت داشته است.در سال 58 به دعوت «عباس شیبانی» وزیر وقت کشاورزی، معاون او را پذیرا شد. با تشکیل دولت مهندس میرحسین موسوی، معاونت اداری، مالی نخست وزیر شد و در سال 1364 با حکم رهبر فقید انقلاب، به ریاست سازمان صدا و سیما رسید. مسئولیتی که در سال 71، آن را به «علی لاریجانی» سپرد. «محمد هاشمی» پس از حسین مرعشی شاخص ترین عضو کارگزاران خاندان هاشمی است که ریاست کمیته سیاسی این حزب را برعهده دارد و اغلب مواضعی محافظ کارانه را اتخاذ می کند. گرچه او هم در یک سال اخیر و پس از شکست هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری، گرایش بیشتری به سمت اصلاح طلبان پیدا کرده و انتقادهای صریحی را از دولت جدید مطرح می کند. محمد هاشمی دو دوره است که در کنار برادر بزرگ تر در مجمع تشخیص مصلحت نظام عضویت دارد و در کنار آن به فعالیت های اقتصادی نیز می پردازد. به جز مرعشی و محمد هاشمی، «فائزه هاشمی» هم زمانی عضوی شاخص در حزب کارگزاران بود و گرچه خوش درخشید، ولی دولت مستعجل بود. «عباس عبدی» که کرکری های سیاسی او با فائزه زبانزد است. معتقد بود که «بی تجربگی» فائزه کار دست او داد. به زعم عبدی همین بی تجربگی، باعث می شد با کمترین گفته ای، فائزه عصبانی شود و حرف هایی در دفاع از پدرش به زبان آورد که در عمل به زیان او تمام می شود.فائزه هاشمی در انتخابات مجلس پنجم با درخششی فوق تصور به عنوان کاندیدای برتر مردم تهران به پارلمان راه یافت.اظهارات و اقدامات او در مسائلی چون آزادی های اجتماعی و فعالیت های ورزشی زنان، او را به چهره ای آوانگارد در راس حاکمیت تبدیل کرد و در نیمه دهه 70 اعتماد زنان و جوانان تهرانی را جلب کرد.اما دوران طلایی فائزه تنها به اندازه عمر مجلس پنجم بود چرا که در انتخابات مجلس ششم، با وجود آن که او در روزنامه «زن» که تحت مسئولیتش منتشر می شد، به عنوان یک اصلاح طلب شاخص ظاهر شده بود، از جمع اصلاح طلبان کنار گذاشته شد. دلیل آن، دفاع تمام قدی بود که فائزه از پدر می کرد و البته پدر هم حاضر نبود در جمع اصلاح طلبان قرار گیرد و حتی تحلیل های بدبینانه این بود که هاشمی رفسنجانی با هدف توقف اصلاح طلبان و با سناریوی محافظه کاران به میدان آمده است. اظهارات فائزه و نیز محمد هاشمی در مقام مدافعین بزرگ خاندان، عملا در نقش بومرنگی علیه فهرست انتخاباتی کارگزاران در مجلس ششم ظاهر شد علاوه بر آن انتقاد های تند و صریحی که در روزنامه های اصلا ح طلب آن زمان علیه هاشمی مطرح شد بزرگ ترین شکست سیاسی هاشمی را رقم زد و هنوز هم با وجود همه تحولات سیاسی، خاطره تلخ آن از دل این خاندان خارج نشده است. غیر از فائزه دیگر فرزندان هاشمی رفسنجانی فعالیت سیاسی علنی نداشته اند و اغلب در نقش مدیران اقتصادی و اجتماعی ظاهر شده اند. «محسن رفسنجانی» فرزند ارشد هاشمی پس از پایان دوران تحصیل در بلژیک، در نیمه دهه 60 به ایران آمد و به عنوان یک مهندس در صنایع موشکی وزارت دفاع شاغل شد و مدت کوتاهی هم مسئولیت این مرکز نظامی- صنعتی را عهده دار بود. پس از رسیدن پدر به مصدر ریاست جمهوری در سال 68، حدود دو سال حسین مرعشی ریاست دفتر رئیس جمهوری را برعهده داشت، اما پس از آن، محسن به این مسئولیت گمارده شد. پس از پایان دوران ریاست جمهوری هاشمی «عبدالله نوری» که به وزارت کشور خاتمی رسیده بود، حکم مدیرعاملی محسن در مترو تهران را امضا کرد. حکمی که با وجود همه تحولات سیاسی، پابرجا مانده است. گرچه دولت نهم در یک ساله اخیر با کاهش بودجه مترو، مشکلات زیادی برای محسن هاشمی به وجود آورده است. «فاطمه هاشمی» دختر ارشد هاشمی برخلاف فائزه، خواهر کوچک تر، هیچ گاه به سیاست رو نکرد. او از همان ابتدای ریاست جمهوری پدر، فرصت را مناسب دید تا با راه اندازی موسسه ای غیردولتی به نام «مرکز بیماری های خاص» در حوزه های پزشکی و اجتماعی فعال شود. مرکزی که اکنون با گذشت بیش از 17 سال از عمر خود، به نهادی مهم در نوع خود در سطح کشور تبدیل شده است. غیر از اینها، دیگر فرزندان هاشمی عبارتند از: «مهدی رفسنجانی» و «یاسر رفسنجانی». یاسر تقریبا به جز مدت کوتاهی به عنوان مشاور وزیر جهاد در دولت خاتمی (در دوره مسئولیت «محمد فروزش» از اعضای کارگزاران)، هیچ مسئولیتی نداشته است. اما مهدی به جای کسب مسئولیت در پی ایجاد و پایه گذاری مسولیت هایی بوده است. او که فوق لیسانس مدیریت انرژی از دانشگاه صنعتی شریف را دارد، از ابتدا به فعالیت در زیرمجموعه های وزارت نفت فعالیت داشت.به همین دلیل، ابتدا شرکت تاسیسات دریایی و در اواخر دولت خاتمی، شرکت بهینه سازی مصرف سوخت را راه اندازی کرد که پس از روی کارآمدن احمدی نژاد، خود از این مسئولیت استعفا داد و در حال حاضر، ریاست دفتر هیات امنای اعضای دانشگاه آزاد را برعهده دارد. تنها فعالیت سیاسی قابل اشاره در مورد مهدی هاشمی، تلاش وی برای ارتباط گسترده با خبرنگاران و رسانه ها در مقطع انتخابات ریاست جمهوری در سال 84 و پس از آن بود که البته این تلاش چندان موثر نبود.اما موضوع جالب توجه در مورد مهدی آن است که یکی از اعضای انصار حزب الله به نام سلطان پور از دوستان و همکاران نزدیک اوست که حتی در شرکت تاسیسات دریایی معاون بود. همین رفاقت و آشنایی باعث شد مشکلاتی برای سلطان پور درون انصار حزب الله نیز به وجود آید و «عباس سلیمی نمینی» در جریان حمله ای لفظی به انصار حزب الله، از حضور «نفوذی کارگزاران» دراین تشکل سخن بگوید. نکته ای که بحث های زیادی را در اواخر سال 84 میان سلیمی نمینی و انصار حزب الله برانگیخت، دیگر کسی از این خاندان مانده که توضیح دهم؟ فکر می کنم کافی باشد، گر چه هر چه در مورد هاشمی ها صحبت شود، باز هم نوعی ابهام که همواره خانواده های ذی نفوذ را احاطه کرده، وجود دارد. ابهامی که بیش از نقش هر یک از شخصیت های خانواده، به «رابطه» میان آنها بازمی گردد. رابطه ای که شایدبا مفاهیم معمول سیاسی قابل توضیح نباشد.